ش | ی | د | س | چ | پ | ج |
1 | 2 | 3 | 4 | 5 | 6 | 7 |
8 | 9 | 10 | 11 | 12 | 13 | 14 |
15 | 16 | 17 | 18 | 19 | 20 | 21 |
22 | 23 | 24 | 25 | 26 | 27 | 28 |
29 | 30 | 31 |
_چشماتو ببند و یه آرزو بکن!!!
به روزهای ١٦ سالگیمون فکر کردم... به خاطرات مشترکمون... به دغدغه ها و آرزوهای بزرگی که داشتیم... خب قائدتا نباید اینطوری میشد!!! قائدتا نباید همه چیز رو از دست میدادیم! و اینجا جایی نبود که بخوایم بایستیم!
ولی یه چیزی رو فهمیدم و امیدوارم تو هم فهمیده باشی:
همه چیز اونطوری نمیشه که همیشه برنامه ریزی میکنیم
و گاهی وقتا باید بذاری ببینی چی واست پیش میاد... گاهی وقتا باید دستاتو بذاری زیر چونت و از بیرون به زندگیت نگاه کنی....
ولی من تمام زندگیم فقط نگاه کردم و منتظر موندم... مثل کسی که هر روز نگاهشو میدوزه به در تا روزهای خوب به خونه برگرده... و خب حقیقت اینه که من اونقدر که باید و شاید به خودم امید ندادم و برای خودم تلاشی نکردم...
دلم یه تغییر اساسی میخواد... یه اتفاق بزرگ... و خوب میدونم که تو منظورمو بهتر از هرکسی میفمی... میدونم که میدونی چی میگم...!
.
.
.
شمع ٢٠ سالگیش رو فوت کرد و من میدونستم که تمام افکارم توی مغز اون مرور شده....
دو تا به هیچ رسیده ، دو آدم غمگین
دو خودکشی که نکردیم توی زیرزمین
دوتا سیاهی خودکار خسته روی ورق
دوتا امید در این ناامیدی مطلق
شبیه شهر پس از جنگ ، خالی و بی ابر
نشسته ایم برای ادامه دادنِ صبر...
.
.
.
_سید مهدی موسوی_
______________________
پ ن بی ربط : دفترچه صورتکیم رو پیدا کردم!
http://s8.picofile.com/file/8309511342/16CDDF75_3261_4E69_B0BC_9410A1FFCD4A.jpeg
ممنونم از ارزوی قشنگت تارای عزیزم ((لحظه هایی به رنگ بنفش))
واقعا دو روزه دارم فکر می کنم بنفش رنگی بود که خیلی تا به حال بهش کم لطفی کرده بودم ,رنگقشنگ وملایمیه ,هم شاده هم سنگین :)
واقعا گاهی ادم هر چی بهدر و دیوار می کوبه خودش رو , اونجوری نمیشه که مد نظرشه
راستی چقدر اسماتون قشنگه ,مارال ,تارا
ولی دس خطتت بهت نمیاد تارا..خوبه ولی توپ نیست. چه دفترچه ای..محتواش جالب تره ب نظرم
دست خطم خیلی بده انصافا
ولی خب کاریش نمیشه کرد