ش | ی | د | س | چ | پ | ج |
1 | 2 | 3 | 4 | 5 | 6 | 7 |
8 | 9 | 10 | 11 | 12 | 13 | 14 |
15 | 16 | 17 | 18 | 19 | 20 | 21 |
22 | 23 | 24 | 25 | 26 | 27 | 28 |
29 | 30 | 31 |
مامان فکر میکند
من هنوز همان دختر کوچولویی هستم
که یک گره زدن ساده
برای بستن بند کفش هایش بلد نبود...!
نه اینکه بگویم الان خیلی میفهمم!
نه...!
شاید الان هیچ چیز را
به خوبی گره ی ساده ی بند کفش بلد نباشم،
اما حقیقتش را بخواهید خسته شدم
از اینکه همیشه کسی بخواهد
برایم تصمیم بگیرد....
اسمم را بگذارید
یاغی
چشم سفید
گیس بریده
کولی
دریده
یا هر چیزی که دلتان میخواهد...
من مثل آتشفشان آماده ی فورانم
و هرکس بی توجه باشد
قطعا گدازه هایم او را درخود حل خواهد کرد!!
امروز تصمیم گرفتم که
خودم تصمیم بگیرم،
تصمیم گرفتم فوران کنم،
بسوزانم....!
و این را به تمام هفده ساله ها میگویم
حتی شانزده ساله ها
و پانزده ساله ها
و تمام کسانی که گذر زمان
فقط گره ی ساده ی بند کفش را بهشان یاد داده!
بگذارید این طاغی درونتان آزاد شود...
یاد بگیرید که نه بگویید
بگذارید سرتان به سنگ بخورد
تا بفهمید سر به سنگ خوردن چه دردی دارد...!
باید از یک جا شروع کرد
انقلاب های بزرگ
از طغیان های کوچک شروع میشود...
چون با گذاشتنش ذهن شما درگیر میشد که چرا ذهن بازدیدکننده رو درگیر کردی با این مدل وبلاگ داشتنت ؟!
+ دوست داشتم بگم !:
اخلاق جالبی داری خانم تارا . معلومه نسبت به عموم مردم بی حاشیه تری و بیشتر روی زندگی خودت متمرکزی
من هم تلاش می کنم زین پس !
شب خوش ... شاید هم نیمه شب
موفق باشید....
اما دلیل پرسش حاشیه ای که گفتید چه فرقی داره
فرق خاصی نداره فقط نوشته های بلاگری که شما باشی رو ۲۲-۲۳ حس می کردم برای همین
میتونی فکر کنی همون ۲۳_۲۲ ام!!
هیچ فرقی نداره!
اصن فکر کن ۶۰ سالمه
یا ۶ سال
یا ۱۷ سال!
فرق داره خانم عزیز
چرا ذهن خواننده رو با مطرح کردن عدد داخل پست درگیر می کنید
من سیصد و چند روز ِ اخردهه دوم زندگیمو سپری می کنم !!!
چرا ذهن یه بلاگر رو درگیر میکنی با نذاشتن آدرس وبلاگت؟!
راستی..گفتار ششم. شاهین نجفی
اوهوم!
حاشیه : شما هفده ساله ای الان ؟!؟! یا هفده سن چند سال پیش شما بوده؟!
چقدر خواننده ها سوالای ممنوعه میپرسن !:-P
چه فرقی داره چند سالمه؟!
شما خودت چند سالته اصلا!!!
فک کردی فقط خودت طغیان کردنو بلدی؟
تو هنوز تجربه اش نکردی و طبعات بعدشو ندیدی..یا شایدم هنوز معنی طغیان رو نفهمیدی..طغیان یعنی سرکشی از همه چی..نه؟
منظورت از طغیان اگه این باشه فقط یه ذهنیت مطلق و آنی از این مفهوم داری که به بدترین شکل ممکن شکست میخوری و افسرده و گوشه نشین میشی..
اولین مرحله ی طغیان! ت رو در نظر بگیر..گوره پدره خانواده..
خب..
از خانواده به کجا؟ بی خانواده حتی نمیتونی یه هزاری درآمد داشته باشی..چه برسه به زندگی..
طغیان یه آرمان پرشور و لحظه ای نیست..
آرام آرام باید راهتو جدا کنی..از امکانات استفاده کن برنامه بچین و طغیان کن..
اینا که گفتم حاصل طغیان م! بود که شکست خوردم توش..ولی حالا دوباره دارم براش تلاش میکنم..اما بلند مدت و هدف دار!
نیازی ندارم که معنی طغیان رو یاد من بدی تجربیاتت رو واسه ی خودت نگه دار